واکسن شش ماهگی و تولد پسرخاله امیر علی عشق من
سلام..عشق من پسر من...نفس من...♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ روز 5آذر صبح ساعت 10:30بردیمت بهداشت با بابایی..تو راه کلی آیه الکرسی واست خونده بودیم.و بعد تو بهداشت قد و وزنت کردن...8کیلو وزنت شد و 69 قدت ...خدا رو شکر که یک کم وزن گرفتی...بعدش گفت ببرش و آماده اش کن تا واکسنشو بزنن.بابایی بغلت کرد و برد واسه واکسن..آخه من هم طاقت ندارن و هم ترسیدم وقتی من اونجا باشم ازم بترسی و دیگه شیر نخوری.خلاصه با زدن واکسن جیغت بلند شد.از هر دو پاهات زدن.قربون پاهات بشم.بعدش من اومدم تو اتاق و بغلت کردم.چشماتو بسته بودی واشکات داشت میریخت.دل من و بابایی کباب شد..هر دو مون اشک میریختیم.بعدش اومدیم بیرون و تو ماشین نیم ساعت گشتوندیمت و بهت شیر دادم و بعد اومدیم خونه. ک...
نویسنده :
مامان مرضیه
18:16