علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 10 ماه سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

دلنوشته های یک مادر‍‍‍ و پدر به فرزندش

فرزندعزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن. اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم... اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم. برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین نشو اگر بارها و بارها مطلبی را برای من تعریف میکنی. وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن، زمانی را به یاد بیاور که مجبور میشدم ...
27 آذر 1392

آنچه گذشت...از ازدواج مامان و بابا تا لحظه ای که اومدنت رو از خدا خواستیم..

  مامان مرضیه و بابا حسن هردو متولد سال ١٣٦٨ هستند و از بچگی با هم بزرگ شدند...هم بازی دوران کودکی بودیم تا وقتی که از ده سالگی از هم جدا شدیم و بعد از ١٢ سال دوری به طور اتفاقی تو شهریور ١٣٩٠ همدیگر رو یافتیم و نگو بابا حسن یک دل نه صد دل عاشق مامان مرضیه میشه و زودی میاد خواستگاری و شرطم میزاره که نباید نامزد بمونیم واسه همین با عجله تو ٧ آبان ماه سال ١٣٩٠ که مصادف بود با سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه با هم  ازدواج میکنن و      فرداش هم میرن ماه عسل خدمت آقا امام رضاع    ما اول زندگیمونو تو طبقه ی پایین خونه ی پدربزرگت شروع کردیم ..تو فقط یه عمو کوچولو داری که...
27 آذر 1392

یک روز تابستانی...........1392/6/22

یه صبح لطیف و زیبا... فرشته ای از جنس عشق به زندگی ام رنگی تازه زد و من مادر نامیده شدم. به خاطر وجود تو مادر شدم و لبریز از عشق و شدی تمام دنیای من فرزندم، دقایق و ساعات و روزها می گذرند و همه آرزوهایم، تمام امیدهایم و تمام دعاهایم را برای تو به یادگار می گذارم برایت از یگانه بی همتا ایمان، سلامتی، سعادتمندی، موفقیت، خوشبختی و عشق را خواستارم تمام وجود من تمام خوبی های دنیا را برایت آرزو می کنم ... دوستت دارم و خداوند را بخاطر این لطف بی کرانش سپاس می گویم... ...
27 آذر 1392