علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

روزهای انتظار

1392/10/13 18:32
نویسنده : مامان مرضیه
239 بازدید
اشتراک گذاری

سبحانم ...فرشته ی کوچولوم...107.gif   پسر نازم ...نمیدونی چقدر دوستت دارم عزیزم...هر روز واسم قد یکسال میگذره..پسرم من از کل دنیا فقط بابا حسن و تورو میخوام ...البته بگم ها..هر دوتون رو میخوام با عشق و سلامتی...میدونی بابا حسن عشق منه love couple 04و حکم مغز رو تو بدن من داره اگه اون یک روز نباشه من دیگه مردم و کل اعضام از کار افتاده پسرم...

و تو پسرم حکم قلب love heart 08رو تو بدنم برام داری اگه یکروز نباشی من میمیرم ....

پسرم دیشب خواب آشفته ای دیدم که داشتن تورو ازم میگرفتند..اما من وقتی از خواب بیدار شدم  از خوشحالی که این فقط یک کابوسه گریه ام گرفته بود و خدا رو هزار مرتبه شکر میکردم و صدقه هم دادم واسه پسر گلم...پسرم میدونی خیلی بهت وابسته شدم..فقط دلم میخواد زودی بیای کنار من و بابایی...

 تو پسر کوچولوی مایی و ما تو رو با کل دنیا عوض نمیکنیم...

 

 

 

 

ني ني شكلك

پسرم.....قند عسلم ...راستی یک خبر باید بهت بدم البته خودت بهتر از من میدونی چون وقتی میرفتیم واسه دیدن وسایل سیسمونی تو از خوشحالی هی بهم لگد میزدی اونم چه لگد هایی...مامان قربونت بشه که اینهمه ذوق کرده بودی ...راستش رفتیم و چند تا کمد و تخت و ست کامل کالسکه رو دیدیم اما هنوز تو خرید به توافق نرسیدیم...آخه ما چیزی میخواییم بخریم که لایق تو گل پسرمون باشه...

عزیزم کلی آرزو واست داریم..من و بابایی و مامان سارا میخواییم همه چیزت تک باشه...میخواییم وسایلاتم مثل خودت بینظیر باشه...واسه همین هنوز به توافق نرسیدیم...

پسرم هر روز قبل از خواب       به چیدن اتاقت فکر میکنم و به اینکه چطوری میخوام تو رو ببرم حموم   و چطوری میخوام بهت لباش ببوشونم و و کدوم مدرسه میفرستم   و کی میخوام زنت بدم  فکر میکنم ...خلاصه به همه چی فکر میکنم ..شبها از خدا میخوام که پسر کوچولومو ..آقا سبحانمو تو خواب ببینم...شبها دستمو میزارم تو دست بابایی و دوتامونم فقط به تو فکر میکنیم ..آخه عاشقتیم...انشالله بقیه راهم زود بگذره تا تو کاکل زری زود بیای کنارمون..بابات هر روز میگه من پسرمو با خودم میبرم استخر     و   فوتبال    و خلاصه میگه میخوام همه جا ببرم ..میخوام بهترین باشم واسش..انشالله که خدا کمک کنه تا به آرزوهامون برسیم..میبوسمت پسرم ......

 

راستی وقتی بابایی دستشو میزاره رو شکمم شما همچین لگد میزنی بهش که کیف میکنه اما وقتی بابایی باهات حرف میزنه شما مثل پسرهای با ادب آروم میشی و با دقت به بابایی گوش میدی...آخ قربون ادبت بشم...عاشقتیم...بوووووس...فداتم

پسندها (1)

نظرات (0)