عروسی پسرعموی بابات و تولد خاله اکرم...
سلام ..پسر گلم خوبی؟؟؟ هر روز از رو شکمم نوازشت میکنم .نازت میکنم ..قربون صدقه ات میرم ...بابایی هم همینطور روزی هزار بار باهات حرف میزنیم ..دورت میگردیم..
تموم زندگیمون شدی...تو هر پیامی که بابایی بهم میزنه و من به اون میزنم حتما اسم توی گل پسر هم توش هست...آخ مامان قربونت بشه..امروز کمی تنبل شدی..آخه از صبح خوابی..و هر از گاهی یه لگد بهم زدی...الهی قربون اون قد و بالات بشم من...
حالا بریم سر عروسی پسر عموی بابایی...
عزیزم روز جمعه 27 دی سال 1392 دعوت بودیم به عقد و عروسی که تو عجب شیر که زادگاه پدر بزرگ پدریته ...عروسی آقا سجاد پسر آخر عمو کریم بابات بود..
من از صبح ساعت 8 داشتم آماده میشدم و بابایی هنوز خواب بود .جای تعجب داره که بابایی خواب بود چون بابایی طبق عادتش حتی جمعه ها هم زود بیدار میشه و نمیزاره من بخوابم اما اون روز خواب بود نمیدونم چرا؟؟؟
خلاصه ساعت 12:15 راه افتادیم و رفتیم که ساعت 2 رسیدیم و رفتیم مراسم که واقعا همه چی عالی بود کلی خوش گذشت...منم که بدجور خوشگل کرده بودم و همه میگفتن چقدر ناز شدی و البته میگفتن اصلا بارداریت معلوم نیست...البته باباتم ماه شده بود..
منم که نمیخواستم برقصم بزور چند قدمی رقصوندنم
بعدش رفتیم شام تو یه رستوران که البته من نتونستم زیاد غذا بخورم ..و بعد برگشتیم خونه که به بابات و من کلی خوش گذشته بود...
حالا تولد خاله اکرم که 29 دی 1392
خاله اکرمت الان کلاس دوم دبیرستان رشته ی تجربی درس میخونه و قرار بود فقط واسه دوستایی مدرسه اش تولد بگیره که ما هم تصمیم گرفتیم تو کافی شاپ بگیریم .
خاله اکرم خیلی مشتاق بود امسال تولد بگیره آخه امسال روز تولدش مصادف بود با میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)....که منم این میلاد رو تبریک میگم هم به تو نی نی ام و هم به همه ی مسلمین جهان...
واسه همین ما هم روز یکشنبه تو کافی شاپ آسا تو جاده ایل گلی از ساعت 4 تا 6 تولد گرفتیم ...که فقط دوستای مدرسه اش بود و بقیه خاله هات و دوستم هدی...که خیلی هم خوش گذشت ..
فقط جای عشقم ..حسنم خالی بود...آخه مجلس زنونه بود...
خوش بحال تو شده بود یک عالمه شیرینی و چیزای خوشمزه خوردیم ...
منم واسه خاله اکرم یک لباس خوشگل مجلسی خریده بودم ...
عکساشو واست تو ادامه ی مطلب میزارم گلم..