حسودی و اعتراض خیلی ها نسبت به ساختن وبلاگ و ثبت خاطراتم واسه تو
نفسم...پسرم ...من هرگز دوست ندارم پشت سر کسی بد بگم ..اما باید بدونی من از آذر ماه 1392 شروع کردم به ساختن وبلاگت و آدرس وبلاگتو به هیچ کسی ندادم و بابایی هم از رو خوشحالی به چند نفر از دوست و آشنا آدرس وبلاگتو داده بود...خلاصه اینکه نمیدونم از کجا خبر داشتن وبلاگت به گوش بابابزرگ پدریت رسیده و اونم که این کارها رو مطلقا زشت میدونه زودی به بابا حسن زنگ زده و گفته باید وبلاگتو حذف کنم ..اما پسرم من دلم نیومد واسه همین واسه همشون رمز گذاشتم تا دیگه کسی نتونه مطالب تورو ببینه..پسرم کاش زودی اردیبهشت بشه و بیای کنارم تا باهات دردو دل کنم..بگم که کیا منو اذیت میکنن..کیا پدرمو در آوردن...تو میشی همدمم و مونس دردهام و شادی هام...عاشقتم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی