حرف هاودلتنگی های بابایی به تو

salam pesare azizam nafasam zendegi man 
ali kocholo maman kheili zahmat keshide vo hamechizo dagig neveshte mikham 
بهت بگم که تو این روز ها خیلی زجر کشیدیم هم من و هم مامان جونت مامان مرضیه بخاطر تو خیلی درد میکشه هرروز آمپول به خودش میزنه یه عالمه دارو میخوره مامان شلوغ و پرجنب و جوشت الان فقط میمونه خونه خیلی دلش میگیره از خونه موندن ولی ببین توروچقدر دوست داره که بخاترت تحمل میکنه
پسر عزیزم اونروزا که مامانی تو بیمارستان بود خیلی سخت بود آواره شده بودم همش تو حیات بیمارستان قدم میزدم من عاشق مرضیه ام و طاقت دوریشو ندارم امیدوارم تو اردیبهشت بدنیا بیای و تو بغلمون بیای تو زندگیمون و اونوقته که این همه سختی و زجر واسمون نوش میشه 
من هروقت دلم میگیره میام نزدیکت سلام میکنم با تکون خوردن جوابمو میدی باهات حرف میزنم وای میستی و به حرفم گوش میدی که مامانی میگه خوابیدحرفم که تموم میشه بایه شوت محکم جوابمو میدی باهم بازی میکنیم درسته نمیبینمت ولی تو شکم مامانی حست میکنم انگاری قلبمو گذاشتن اون تو ضربانتو حس میکنم تکون خوردناتو به حرفهام عکس العمل نشون دادناتو همه رو حس میکنم و میفهمم که از وجودمی از منی و از مامانی یعنی تو مجموع مایی این عشقه این یعنی زندگی و آرامش خیلی دوست دارم علی کوچولوم بوس
Alhama

-------------------------------------------------------------------------

مثلابهت میگم پسر عزیزم علی جونم دوست داری با بابایی بری استخر باهم شنا کنیمدستامو که گذاشتم رو شکم مامانی مثل ماهی لیز میخوری و میری اینور و اونور میفهمم که صدامو شنیدی و دوست داری که باهم بریم.

یا ازت میپرسم بابایی دوست داری باهم بریم بازی تراکتورو توورزشگاه ببینیمیه شوت محکم میزنی و حرفمو تایید میکنی

حرف زدن هاو درد دل هامون خیلی زیاده پسرم همه رو یکی یکی میگم بهت قربون پسر گلم بشم خیلی دوست دارم .بوس