علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا ( س )

1393/1/14 16:42
نویسنده : مامان مرضیه
246 بازدید
اشتراک گذاری

شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س) بر همه مسلمین و مخصوصاً پسر گلم تسلیت باد..

 

 

 

 

 

 

علی جوووووونم امروز که 14فروردین روز وفات خانم فاطمه بود رفتیم امام زاده ای که تو مقبره الشعرا هست..رفتیم نماز خوندیم و زیارت کردیم و قران خوندیم.راستی مزار 400تا شاعر اونجاست و مهمترینش استاد شهریار بزرگ و شمس تبریزی..صائب تبریزی..و ....هستش..

 

اینم عکس استاد شهریار

 

 

 

 

 

پسرم از اونجا واست کتاب خریدم .کتاب آموزش نماز ...از الان کلی کتاب خریدم تا دانشمند بشی...عاشقتم پسرم..

13فروردینم که سیزده بدر بود بخاطر تو گل پسر من و بابایی و خونواده ی من موندیم خونه و فقط فیلم دیدیم..پسرم عصرش من و بابایی رفتیم یک دور شهر رو گشتیم و کمی شیرینی خریدیم آخه من هوس کرده بودم..و بعد اومدیم خونه ی مامان سارا و اونجا باز فیلم دیدیم...انشالله سال بعد تو هم کنارمونی و با هم میریم سیزده بدر.....

 

راستی 11فروردین رفتیم دکتر که جواب سونوگرافی رو دید و کنترلم کرد که همه چی خدا رو شکر خوب بود..و گفت 27 فروردین بیا پیشم و 6 اردیبهشت هم نوشت سونوگرافی. .و گفت آخرین سونوگرافی ات هست.منم گفتم زایمان طبیعی میخوام و خانم دکترم با اینکه مخالف زایمان طبیعی هست ولی فعلا چیزی نگفت و گفت باشه..zus006.gif

حالا فقط همه جی دست خداست..انشالله که زایمان طبیعی داشته باشم.چون با هزار مصیبت کلاس میرم تو بیمارستان 29 بهمن. ...شنبه 16 جلسه هفتم کلاسه و 25 فروردین هم آخرین جلسه هست..انشالله خدا خودش کمکم کنه...قلب

پسرم امروز وارد هفته ی شدی...خیلی خوشحالم...گلم ثانیه ها رو واسه اومدنت میشمارم..من و بابات عاشقتیم. ..بووووووووش

 

 

علی  کوچولومی.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان عرفان
14 فروردین 93 21:03
عالیه نتیجه سونوگرافی علی جون. عزیزم ما هم دیروز خونه بودیم. من و بابای عرفان. دیروز یه مقدار دستها و صورتم ورم داشت که امروز رفتم برای چکاپ پروتئین ادرار و کنترل فشار خون. که همه چی خوب بود و البته ازمایشم رو خودم گذاشتم چون شغلم اینه. فقط توی زایشگاه فهمیدن من تن ماهی خوردم و تاکید کردن بخاطر داشتن جیوه اصلا نباید توی بارداری خورده بشه. تازه دکتر زنان بهم گفت که صلاح نیست که زایمان طبیعی داشته باشی و بهتره سزارین بشی. راضیم به رضای خدا. دکتره کلی بهم خندیده و میگه این خیلی سرحاله و شبیه حامله راه نمیره انگار خیلی سبکه. اخرش ما رو چشم می زنن. عزیزم مواظب خودت باش دیگه چیزی نمونده کوچولوهامون بیان بغلمون.
مامان دوقلوها
14 فروردین 93 23:35
سلام خانمی عزاداریهاتون قبولایشالا این چند هفته هم به سلامتی بگذره و نی نی گل و نازتون و صحیح و سالم بغل بگیرید
مامان مهیلا
15 فروردین 93 20:32
سلام خانمی خوش حالم همه چی خوبه انشالله هرچی صلاحته اون بشه مواظب خودت باش
مامان مریم
16 فروردین 93 7:11
به سلامتی انشالله که بتونی طبیعی زایمان کنی ولی اگر به صلاحت نبود اصرار نکن هر چی خیره همون میشه
ترنم
16 فروردین 93 11:30
سلام ایشالله سیزده بدر سال دیگه با علی کوچولو کلی بگردین و خوش بگذره عذاداریتون هم قبول باشه وای این ماه آخرته حتما حس خیلی خوبی داری منتظریم عکساشو ببینیم گل پسر
مامان عرفان
19 فروردین 93 12:42
http://ninipoosh2.blogfa.com سلام عزیزم میشه به این وبلاگ سر بزنید و نظرتون رو بهم بگین. بنظرم لباساش هم جنسو طرحش خوبه و هم قیمتش عالیه.
مامان طاها کوچولو
19 فروردین 93 20:42
سلام مرضیه جان امیدوارم که حال هردوتاتون خوب باشهآخی یاد بارداری خودم افتادم آخرا واقعا سخته از خدا میخوام زایمان راحتی داشته باشی عزیزم .دیگه چیزی نمونده نی نی نازت ببیاد بغلت مواظب خودت باش خانمی عزیز.قربونت برم عزیزم شما لطف دارین.حتما علی جان هم ناز و تپلی و خوشمزه میاد تو بغلت.دوستت دارم عزیزم