روزهای پر مشغله
پسر گلم سلام...ناز مامان..عشق ♥♥مامان و بابا خوبی گلم؟؟
الان ٤ روزه که جای پاهای نازت افتاده تو شکمم...
چند تا خط قرمز که خیلی هم درد میکنن و بدجور عذاب میدن..اما علی کوچولو جوووووونم مامان فدای رد پاهات بشه..خدا نصیب هر کسی که آرزوشو داره بکنه..من دورت بگردم که همه چیزت واست لذت بخشه و خدا رو شاکرم که بهم لیاقت مادر شدن رو داده.♥♥♥
پسرم روز سه شنبه ساعت 8عصر بالاخره بعد از کلی انتظار تخت و کمدت رو آوردن..وای که چقدر نازن..منم با این وضعم شروع کردم به چیدن که تا ساعت 12شب طول کشید.البته کلی نواقص داره که بعد از کامل شدن عکسهای اتاقتو واست میزارم نفسم..
جوجه اردک من ♣♧ قند عسلم☆★ بی صبرانه منتظرم تا این چند هفته هم بگذره و تو گل پسر رو بغل کنم.
.
پسرم روز دوشنبه 25 فروردین آخرین جلسه ی کلاسهای زایمان فیزیولوژیک رو رفتم.آخرین جلسه آموزش شیردهی بود و کلی با مربیمون خانم فیروزان و با دوستام مخصوصاً بهناز حرف زدیم..برا همشون آرزوی موفقیت دارم.
دیدوزم که روز چهارشنبه بود. و مامان سارا و خاله زهرا از صبح اومده بودن خونمون تا کمی به من کمک کنن و دستشون درد نکنه کلی زحمت کشیدن و واسه ناهار من و بابایی رفتیم کبابی علی بابا تو جهارراه شریعتی
و بعدشم وقت دکتر داشتم که رفتیم و خانم دکتر کنترلم کرد و واسه 6فروردین نوشت سونوگرافی که البته گفت آخرین سونوگرافی ات هست.و واسه 17فروردین دوباره گفت بیا کنترل و گفت زمان زایمان طبیعی ات نهایتا تا آخر اردیبهشت هستش..
بعد از دکتر رفتیم خونه مامانم و شام بهمون داد و بعد رفتیم زرگری علی آقا تا بابا واسه روز زن واسم کادو بگیره..واسه روز زن یک زنجیر گرفت و واسه اومدن تو هم یه هدیه گرفتیم..وای که چقدر انگشتر خوشگلی بابایی بخاطر مامان شدنم خریده..از الان طاقت نیاوردم و تو خونه انداختم انگشتم اما شب در میارم و میزارم بمونه تا وقتی تو بدنیا بیای بندازم.
پسرم راستی ورودت به هفتگی ات را تبریک میگم..نازم دارم از ذوق و شوق اومدنت حال میکنم...به به دیگه کم مونده..اگه زودتر نیای نهایتاً 4هفته دیگه مونده اما عزیزم لطفا تا پایان 37 هفته بچسب به دلم و نیا ها...لطفا پسرم..
عشقم بوووووووووووش واسه تو .
بوووووووووووووووووووووش
مخصوص واسه شوهر گلم که بهترین شوهر دنیاست..عشقمه، نفسمه، زندگیمه، جووووونمه، روح و روانمه....
حسنم، دیووووووونه ات هستم ....آخ که قربوووونت بشم...