علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

بدون عنوان

1393/4/7 11:15
نویسنده : مامان مرضیه
492 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. علی جوووووونم. آقا کوچولوی من. .. پسرم..وقتی واست آواز میخونم بهت میگم:

به زبان ترکی: پسر ناز نازیم..پسر دوز دوزیم..

 جیران بالام دی الله..بیردانام دی الله..ناردانام دی الله..جانیم دی الله...شیرین بالام دی الله ..باشیوا دولانام..اولرم اگر آغلاسان ها...مامان سن قربان..

به زبان فارسی: علی کوچولو کوچول موچولو...

علی کوچولو صورتش مثل هلو...

 

علی نفسم این روزها خیلی دلم میگیره..همش میخوام گریه کنم.هی فکر می کنم میخوان تورو ازم بگیرن..من میخوام تو فقط مال من باشی..و البته خیلی هم این روزها تنها میمونم و خسته میشم.شما شبها نمیخوابی..اونقدر نشسته و ایستاده بغلت میکنم که همونجوری خوابم میگیره..حتی تو حالت نشسته که میخوابم خواب هم میبینم.عاشقتم پسرم. پنج شنبه رفته بودیم لاله پارک واسه خرید و گشت و گذار که بابایی بغلت کرده بود ...

 

 

 

اما جمعه رفتیم ایل گلی که کالسکه ات را هم برده بودیم.کریرت رو به کالسکه ات وصل کردیم و تو رو گذاشتیم توش که خوشحال و شاد بودی کلی گشتیم و عکس گرفتیم.ناهار هم رفتیم بیرون و تا عصر گشتیم.خلاصه کلی خوش گذاشت..

 

 

پسرم شما همه ی زندگی من و بابایی هستی. عاشقتیم . فقط سعی کن بیشتر بخوابی و آروم باشی و دستتو نکنی تو دهنت آخه اینکارو میکنی و بالا میاری...راستی چند تا عکاسی رفتم تا ازت عکس بگیرم اما مدلهاش خوب نبودند واسه همین بازم دارم میگردم یک عکاس خوب پیدا کنم.ولی چند تا عکس هم خودم گرفتم ازت..

راستی پسرم هفته ی پیش سه شنبه 3 تیر عروسی پسرعمه ام بود من بخاطر شما فقط 45 دقیقه رفتم تالار اونم توی دورترین مکان تالار نشستم تا سر و صدا اذیتت نکنه..

پسرم 2 تیر بود که من مریض شده بودم و همون روز دوبار رفتم دکتر و 2 تا سرم و چند تا آمپول بهم زدند..خیلی بدنم کوفته بود بزور بغلت میکردم و شیر میدادم..قربونت بشم  عزیزم..اما مامان سارا مثل همیشه اومد خونمون و کمکم کرد  و شبم رفتیم خونه ی اونا و کمی بهتر شدم و فرداش که عروسی بود رفتیم عروسی..

خدا سایه ی پدر و مادرمو طولانی کنه بالاسرمون...

راستی دوشب پیش نمیخوابیدی..نصف شب با بابایی بردیمت حموم که کلی خسته شدی و بالاخره خوابیدی..

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (13)

ترنم
7 تیر 93 11:44
وای که چقدر ماه شدی علی جون عافیتت باشه حموم رفتنت مرضیه جون خدا بد نده بیشتر مواظب خودت باش ایشاله خدا بهت قوت بده بتونی حسابی از علی آقی شیطون ما مراقبت کنی بچه داری هم سخته من که از الان تنم میلرزه
مامان مهنا
7 تیر 93 13:45
ا جونم چه ارومه تو حموم بچه ها وقتي ميرن حموم بعدش فوري خوابشون ميگيره مهناي منم اينجوريه بعد از حموم كلي ميخوابه
مامان نی نی
7 تیر 93 17:25
مامانی بیشتر مواظب خودت باش که برای اقا پسرم بهتره ... خدا حموم رو از مامان باباها نگیره عافیت باشه اقا کوچولو ... به خودم که نگاه میکنم انگار روزا نمیگذرن ولی وقتی روز شمار شما رو میخونم انگار مثل باد داره میگذره و انگاری همین دیروز بود که از علی اقا خواهش میکردی زودتر بیاد
مامان الیار
8 تیر 93 10:41
چقدر ماه شدی علی جون قربونت برم. بوووووووووس مرضیه جون خدا رو شکر که خوب شدی مواظب خودت باش
♥ مامان مهیلا♥
8 تیر 93 16:41
سلام مرضیه جون این خستگی ها منم از پا درآورده ولی چاره ای نیست ماشالله علی خیلی بزرگ شده مواظبش باش
مینا مامان دخملی ثمین زهرا
9 تیر 93 11:50
سلام مرضیه جون خدا بد ندهانشالله که زودی خوب بشی وبه این پسمل ناناز خوب برسی.ماشالله چقد نازه خدا براتون حفظش کنه وسایه تون از رو سرش کم نشه.راستی اسم دخملون به احتمال زیاد بشه نازنین زهرا واسه همین گفتم اگه به وبمون بیاید وببینید اسم عوض شده نگران نباشید همون خودمم بااین اسم نازنین زهرا هستی مامان وبابا
مامان زينب و خاله جون
9 تیر 93 12:01
سلام خدا حفظش كنه
نیلوفر جون
9 تیر 93 17:01
وای نترسیدی بردیش حموم که فکر نکنم زود یاد بگیرم این چیزارو
♥پرنیان♥مامان متین
9 تیر 93 21:33
ای جوننننم با ممک ماشالا بهت
نفیسه
10 تیر 93 1:22
سلام مامان خانمی خسته نباشی. منم از این شیوه برای خابوندن حسام بعضی وقت ها استفاده میکنم.
مامانی
11 تیر 93 15:08
سلام مرضیه جان چه گل پسر نازی، خدا جفتتون رو حفظ کنه و سلامت نگه داره، البته باباییش رو هم همینطور
م.م
13 تیر 93 0:25
حمومت عافیت باشه علی جوجو.ماشالا چه پهلوونی شدی عسیییییسم.بوس
مامان خانمی
16 تیر 93 15:38
ایشالله حموم دومادی