اولین مسافرت خارج از شهر پسرم و تولد من
سلام به همه دوستان و پسرم علی آقا جوووووونم. ..
پسرم روز سه شنبه صبح ساعت 11 شما چهل روز تمام شدی..تبریک میگم گلم..بالاخره چله ات گذشته و من خلاص شدم الان احساس می کنم خیلی بزرگ شدی..خدا رو هزار بار شکر..
پنج شنبه12تیر شما رو بردم آتلیه روژین تو خیابان ابوریحان. .آخ که چه عکسهایی ازت گرفت..وقتی تحویل گرفتیم عکسهاشو میزارم.شما هم اولش خوب همکاری کردی اما بعدش گریه کردی...آخ قربون پسرم بشم. .
پسرم علی جوووووونم روز جمعه 13تیر شما اولین مسافرت خارج از شهر رو رفتی..من و بابایی و شما سه تایی رفتیم ارومیه مهمون خونه دایی بابایی ..البته کمی زودتر رفتیم و چون مسافر بودیم بابایی روزه اش رو خورد و منم که بخاطر شما امسال از نعمت روزه گرفتن محرومم.نزدیکای ظهر رسیدیم ارومیه .اول رفتیم لب دریا و چند تا عکس گرفتیم
و بعد شما رو گذاشتیم کالسکه ات و کمی تو خیابان سومون آباد گشتیم و من هم واسه شما و هم واسه خودم خرید کردم .واسه شما پوشاک و کفش و کلاه و واسه خودمم لباس...خلاصه بعد از خرید رفتیم پارک جنگلی ارومیه و اونجا به شما خیلی خوش میگذشت.هواش عالی بود..و اونجا با بابایی ناهار سالاد الویه آماده خریده بودیم و خوردیم که بقیه غذا رو ریختم کنار درخت و گربه ها اومدند و خوردن.
اونجا شما دو بار پی پی کردی و بعدش قیافه ی حق بجانب گرفتی اینم عکست بعد از پی پی کردن..
اینم عکست امروز بعد از سه بار پشت سر هم پی پی کردن و قیافه ی جالبت ...
بعدش رفتیم خونه دایی بابایی که اونا هم خیلی مهربون بودن اما شما اونجا خیلی منو اذیت کردی ..همش شیر میخوردی و گریه میکردی..اونقدر شیر خوردی که زندایی گفت دختر درسته شیرت زیاده اما مفید نیست چون بچه سیر نمیشه و بی تابه.یک لحظه یاد حرف مامان عرفان دوست وبلاگیت افتادم که در اثر روزه شیرش تبدیل به آب شده بود.منم درسته روزه نمیگیرم اما دیدم از وقتی ماه رمضون شده من بدتر از روزه ها گرسنه موندم.وای دیگه اشک امونم نداد زودی افطار خوردیم و برگشتیم تبریز که شما همش بیتاب بودی تا اینکه از ارومیه شیر خشک خریدیم و زود درست کردم و برا اولین بار بهت دادم و شما همه ی شیشه را خوردی و گرفتی خوابیدی از ساعت 11 شب تا 3:30شب خوابیدی..وای بعید بود ..غیر قابل تصور بود.محال بود شما اینقدر بخوابی .من گریه ام گرفته بود و یک لحظه هم خوابم نمی برد و هی خودمو سرزنش میکردم و نصف شب میوه میخوردم تا شیرم غلیظ شه. خدا رو شکر تا صبح شیرم بهتر شد..پسرم منو ببخش..
امروزم که 14 تیر است روز تولد منه...پسرم خیلی خوشحالم که امسال تو هم تو تولد من کنارمی..بابایی پیشاپیش کادوش رو داده ولی نمیدونم شب کیک میخره یا نه...باید منتظر بمونم..البته سلامتی بابایی واسم دنیاست..من 25ساله شدم..پسرم لبخند و آرامش و سلامتی تو برایم بهترین هدیه است .
راستی سارینا جون نی نی دختر داییم هم امروز بدنیا اومد..هورررا با من تو یک روز..بووووووووش واسه سارینا جون