قربونی واسه پسرم
سلام. گل پسرم...عاشقتم. .ناز مامان. ..
پنج شنبه رفتیم شهرستان عجب شیر تا اونجا واست گوسفند قربانی کنیم..نزدیک شهرستان عجب شیر یک روستایی هست به اسم گل تپه که روستای اجدادی باباته..بابابزرگت ( از طرف بابایی ) اونجا باغ داره خیلی بزرگ و یک خونه هم داره که هروقت از شهر خسته میشن میرن اونجا..راستی وقتی وارد ده شدیم اولین جایی که رفتیم سر مزار مامان بزرگت (از طرف بابایی) رفتیم میخواستم تو که تنها نوه اش هستی بری سر خاکش تا اونم روحش شاد بشه...
اینم عکسهامون....
این عکس گوسفندت
علی کوچولووو تو باغمون
روز جمعه بعد از ظهر رسیدیم خانه.من و بابایی شما را بردیم حمام البته این بار تو وان شستیمت و تو هم اذت میبردی و نمیخواستی بیای بیرون و این اولین بار بود که بابایی تو رو میشست البته به کمک من...
دیشبم رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلامون که مراسم شبهای قدر که شما نذاشتی من بشینم.هی نق زدی و من مجبور شدم نرسیده برگردم ..
راستی بیصبرانه منتظرم تا عکسهاتو از عکاس بگیرم.
ای جوووووونم. ..
اینم چند تا عکس از لحظه های مختلف خوابت که ازت گرفتم ..
این دیروز بعد از حمومه که خسته افتادی
این چند روز پیش بود که نمیخوابیدی و شب ساعت 3 بود که بالاخره بزور خوابیدی اما با اخم ..قربون اخمت بشم