این روزها
سلام. .امروز صد روزه شدی پسرم مبارک باشه...
این هفته من و خاله اکرم روز چهارشنبه 5 شهریور رفتیم کنسرت مازیار فلاحی که عالی بود.و شما با بابایی بیرون مونده بودید .این اولین بار بود که دوساعت ازت دور بودم...بین خودمون بمونه. .تو کنسرت چندبار از دوریت گریه کردم..عاشقتم. ..تو هم با بابایی رفته بودی ایل گلی و خلوت کرده بودید.بابایی میگفت پی پی هم کردی و بابایی تمیزت کرده بود..قربونت بشم..
روز سه شنبه 4 مرداد هم بابایی ما رو برد ناهار بیرون و از دیروزش گفته بود که با یکی از دوستاش قراره ما رو ببره بیرون واسه ناهار...که هرچی میگفتم کیه؟ نمیگفت کیه..اما من حدس میزدم یا با بابای مهیلا جووون قرار گذاشته یا با بابای هنانه جون...
که بالاخره سه شنبه شد و رفتیم سر قرار و دیدیم بله... بابایی با بابای مهیلا جووون قرار گذاشته. ..خیلی خیلی خوشحال شدم.رفتیم ناهار.رستوران سنتی ولیعصر تو جاده سردرود...
عصر همون روز با مامان سارا و علی کوچولو و من رفتیم روضه خونه ی مهیلا جووون. .مهیلا جووون واسه علی کادو خریده بود.دستش درد نکنه..
پنجشنبه هم حنابندان دختر عموی من بود .رفتیم و ورود به مجلس سر و صدا همانا و گریه و جیغ و دادت همانا. .بزور سکتت کردم و یکساعت نشستم.امروز صبح هم صبحانه رفتیم ایل گلی و کلی خوش گذشت. .و عصر هم با مامان سارا و خاله ها رفتیم بیرون..بابایی هم با بابای مهیلا جووون رفته استادیون و بعدشم میره حنابندون دخترعموی من....
ما هم میخواییم بریم بعد شام خونمون...من و تو...عاشقتم. ..بووووووووش.
راستی دیروز که گذاشتمت تو روروک ماشالله خودت تونستی یواش یواش برونی..اولش کمی تعجب کردی اما بعد سرت گرم آهنگهای روروک شد.البته خودت ماشالله میتونی دکمه های آهنگهارو بزنی و چرخونک هاشو بچرخونی...
قربون پسرباهوشم بشم
اینم عکسهات....
عکس تو و مهیلا جون تو رستوران
بقیه ی عکسها تو ادامه ی مطلب
ببین چطوری داری به مهیلا نگاه میکنی
عکست امروز صبح تو ایل گلی...ببین چه حال میکردی
عکست امروز صبح تو روروئک
عکست وقتی که تو بغلم خوابیدی
عکست تو اتاقت..
اینم عکس کنسرت....