علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

4ماهگی و واکسنش

1393/7/3 8:28
نویسنده : مامان مرضیه
826 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. سلام. صدتا سلام به پسرم و دوستای گلم. ..

پسرم علی جوووووونم قربونت بشم.دورت بگردم.از شب جمعه که 27 شهریور بود تا 1مهر واسه اینکه شیر بخوری هر سه ساعت یکبار میبریمت با بابایی بیرون و تو ماشین خوب میخوری..خدا رو شکر..البته باید صدای نوار رو ببریم بالا...و از 31شهریور یک کمی شیرخوردنت بهتر شده و بالاخره بعد از مدت ها تو خونه یکبار شیر خوردی..انگار داری باهام آشتی میکنی...قربونت بشم.اونقدر نوازشت میکنم که نگوووو...

در مورد سوالها و پیشنهادهای دوستان عزیز که گفته بودن شیر خودتو بدوش و بده تو شیشه بخوره و یا شیر خشک بده باید بگم ...شما به هیچ عنوان شیشه نمیخوری پس نمیتونم شیر خشک یا شیر خودمو تو شیشه بدم و با قاشق یا قطره چکان هم که میدم تف میکنی.بهترین راهکار همون تو ماشین شیر دادنه..انگار تو ماشین که به بغلم عادت کردی تو خونه هم ديگه مثل سابق از بغلم فرار نمیکنی.فکر کنم چند روزم ببریمت کم کم بهتر میشی و شیرمو میخوری...

حالا از خوابوندنت بگم که الان سه روزه یک راهکار پیدا کردم که خوب جواب میده...الان کالسکه ات را آوردم خونه و فقط میزارمت تو اون و تو خونه میگردونمت و شما میخوابی و من به کارام میرسم.کاش خیلی وقت پیش این کار رو میکردم.راستی شما همیشه به شکم میخوابی چون وقتی به پشت میخوابیدی با دستات موهاتو میکندی و منم مجبور بودم فقط به پشت بخوابونمت اما الان که شامپو ات را عوض کردم دیگه موهاتو نمیکنی و به پشتم میخوابی.شامپو جانسون میزنم اما انگار اینم باعث شده موهات شدید بریزه...قبلا فیروز میزدم که سرتو میخاروند..الان نمیدونم چه کنم؟

راستی پریروز 4 ماه تمام شدی.پریروز صبح که اول مهر بود خاله اکرم و دایی حسن مهدی رو فرستادم مدرسه و بعد شما رو بردیم درمانگاه و اونجا خانمه خیلی مهربون بود و خیلی با محبت واکسنتو زد .اونقدر پاهات رو ماساژ داد که زدن آمپول رو نفهمیدی..قربونت بشم..اما با ریختن قطره تو دهنت جیغ زدی..بعدش تو ماشین بهت شیر دادم و کمی گشتیم و اومدیم خونه...

وزنت 7کیلو و قدت 68شد.البته قدت رو زیاد دقیق نفهمیدم.گفت رشدت خوبه و نیازی به کمکی نیست و گفت شیر نخوردنتم یا از لجبازیته و یا اینکه شیرم سیرت میکنه..خدا رو شکر هزاران مرتبه شکر

عزیزم روحیه ام مرده بود اما از وقتی تو ماشين بهت شیر میدم و از بغلم فرار نمیکنی کمی بهتر شدم.

راستی واکسن رو ساعت نه رو بیست دقیقه زدن و از وقتی برگشتیم خونه فقط ساعت دو نیم تا سه گریه کردی و منم گذاشتم تو کالسکه یا تو خونه و کوچه گشتوندمت.

ساعت 4 بود که دیدم تبت شده 39 داشتم سکته میکردم.بابایی زود اومد و پاشویه ات کردیم و شیاف و قطره استامينوفن دادیم..به خانم دکترت هم زنگ زدیم..

عزیزم تا شب تبت پایین نیومد و تا خود صبح بیدار بودم و بالا سرت بودم.بابایی هم کمک میکرد . بالاخره صبح ساعت 5یک کمی خوابیدی ولی بازم از ساعت 6بیدارشدی و دیگه نخوابیدی...

دایی حسن مهدی هم کمی مسموم شده بود صبح بردیمش دکتر و بعد رفت مدرسه..

تا یک روز از واکسنت گذشته هنوز تب داشتی و خیلی بی حالی..خیلی مظلوم شدی..قربونت بشم.

خیلی ناله و زاری میکنی.. راستی از پریروز که واکسن زدیم و استامينوفن میدم خدا رو شکر شیرمو میخوری...فکر کنم از استامينوفن هستش.اونم چه خوردنی هر یکساعت حدود یک ساعت میک میزنی..

الان از خستگی دارم میمیرم. خدا کمکم کنه.توی سه روز فقط چند ساعت خوابیدم.و از طرفی مراقب خاله و دایی هم هستم و به بابایی و شما هم میرسم.دیگه قاطی کردم....

ولی روحیه ام بهتره چون شما تو بغلم آروم میشی.قربونتم.

البته از دیشب و امروز که حالت بهتر شده دوباره شیرمو خوب نمیخوری.مثل قبل شدی و با اکراه میخوری..انگار بازم شیطنتت گل کرد و بازم منو شناختی و شلوغ و لجباز شدی...

وای اگه نخوری باید بازم بریم ماشین سواری و کلی دلخوری و ناراحتی..

لطفاً بخور....بووووووووش بوووووووووووش

دلم واسه مامانم و بابام تنگه...بدجور. ...

عکسهات تو ادامه ی مطلب

 

 

 

 

چند روز پیش تو پارک

 

 

اینم عکسات مربوط به روز واکسنت از پاشویه کردن تا تو کالسکه خوابیدن

پسندها (2)

نظرات (19)

♥ مامان مهیلا ♥
3 مهر 93 11:00
سلام خدا رو شکر ازطرف من علی رو ببوس بوووووووووس
رضوان
3 مهر 93 11:56
ایکاش من کالسکه را یادم بود گفته بودم بهت...من از وقتی رادین دنیا اومد تا 4-5 ماهگی همیشه تو خونه ،تو کالسکه میذاشتمش...حتی تو کالسکه میخوابید..البته شبها نه...وسط روز که میخوابید تو کالسکه بود...میتونی جلوی تلویزیونم بذاریش..تبلیغات تلویزیون واسه بچه ها جذابه
باباحسن
3 مهر 93 13:50
سلام پسر گلم خوشگل بابا وقتی شلوغی هاتو میدیدم شاد میشدم حس عجیبی داشتم ولی این چند روز بعد واکسنت دنیا رو سرم خراب شده بود خیلی بی حال بودی نای هیشکی رو نداشتی اخمو بودی معمولا هر وقت منو میبینی واسم میخندی و منم از خوشحالی تو پوست خود نمیگنجم ولی این چند روز منو که میدیدی یه لبخند زورکی بهم میزدی غم وجودمو فرا میگرفت دلم میلرزید ولی صبح اومدم خونه منو که دیدی خندیدی باهام بازی کردی دنیارو بهم دادی فدات شم از خدا میخوام هیچ وقت بیماری بیحالی و غمتو نبینم مامانی خیلی زحمت میکشه به همه میرسه که هیچ کل وقتشم میزاره واسه تو حتی شب هاست نخوابیده خودشم دلش نمیاد من بیدار بمونم خودش عذاب میکشه فداش بشم عزیزمه دوستون دارم هم علی کوچولو رو هم مرضیه خوشگلمو
مامان الیار
3 مهر 93 17:49
الهی قربونش بشم ماشالله هزار ماشالله علی جون چه بزرگ و ناز شده. مامانی; خدا رو شکر که امیرعلی جون شیر می خوره همه ی بچه ها ماشین سواری با صدای اهنگ رو دوست دارن الیار هم شبها اذیت میکنه داخل ماشین ماشین می خوابونیم. ولی اینجوری هم بچه ها بد عاذت می شن.
مامان نی نی کوچولو
3 مهر 93 20:41
وای خدا را هزارمرتبه شکر خانمی که روحیه ات بهتر شده.آره این کارها را تکرار کنی جواب میده.وای وای موش موشی معلومه که خیلی شیطونک تشریف داره.الهی خاله جون تو چقدر بامزه شدی.شیطونک خاله چرا مامانی را اذییت میکنی و خوب شیر نمیخوری جوجوی خاله آره من یادمه طاها که اوایل نمیخوابید تو کریر میزاشتیمش و باباش میبرد تو اتاقشو همه جارا تاریک میکردیم و کریرو تکون میدادیم و انقدر بدبختی میکشیدیم ،کمرمون میشکست تا طاها خان رضایت میداد و میخوابید.عزیز دلم امیدوارم که حالت خوب بشه و زندگیتون پراز شادی بشه و با همدیگه مهربون باشین.خواهر گلم خیلی دوستت دارم و برات دعا میکنم که خدای مهربون کلی بهت صصبر و انرژی کافی بده تا با بچه ات شاد باشین.
مامان و بابایی
4 مهر 93 1:03
عزیزم خوشحالم که اخلاقی علی کوچولو بهتر شده
مينا مامان اميرعلي
4 مهر 93 14:00
خداروشكر عزيزم.............. به قران خيلي خوشحال شدم ديدم هم حال خودت بهتر شده و هم پسرت شيرش رو ميخوره... مثل هميشه صبور باش و توكلت بخدا باشه تندتند واسش سوره والعصر و صلوات بخون آروم تر ميشه
ترنم
5 مهر 93 8:06
4 ماهگیت مبارک علی جان ... اکسنت هم مبارک عافیت تنت بشه عزیزم خدا رو شکر که شیر خوردنت خوب شده بازم ادامه بده عزیزم
مامان خانمی
5 مهر 93 17:32
خدااااااروشکر که خودتو گل پسری و باباییش خوبین
مامان شهراد
6 مهر 93 15:01
سلام. چهار ماهگی علی جون مبارک. واکسن چهار ماهگیم به سلامت پشت سر کذاشت. میگم مامان علی حالا که علی وارد ماه پنج شده چون برا شیر خوردن اذیت میکنه با دکتر مشورت کن غذای کمکی رو زودتر شروع کن مثلا فرنی و حریر بادام رو بصورت رقیق شده بهش بده.. فکر نکنم مورد داشته باشه. علی جون رو ببوس عزیزم
نفیسه
8 مهر 93 12:16
خدا رو شکر سن عذاب آور تموم شد عزیزم اگه صلاح میدونی بهش فرنی و حریر بادوم رو شروع کن منم پسرم همین طوری بود دکتد گفت زودتر غذا خورش کن
مامان مژده
8 مهر 93 15:06
واييييييييييييييييييي جيگر ماشاءالله چه بزرگ شدي علي اقا خدا حفظت كنه گل پسر عاشقتم هميشه ميام عكساتو ميبينم و نوشته هاي خوشگل مامانت و ميخونم ماشاءالله براي خاله دعا كن ني ني اش به سلامتي دنيا بياد عزيزم
دنیا
17 مهر 93 9:05
سلام عزیزم. با کلی تاخیر اومدم و عکسای جدید گزاشتم تو وب. منتظر حضور گرمت هستم. علی جون خیلی نازی گلم.
♥ مامان مهیلا ♥
17 مهر 93 22:49
سلام خاله مرضیه من ومامانمم دلمون واستون تنگ شده اگه خدا بخواد تا10 روزدیگه میایم تبریز علی خوبه؟شیرخوردنش خوبه؟ مامان ایناکی برمیگرده؟ بووووووووس واسه دوتاتون
مامان رهام
19 مهر 93 12:03
مامان علی چرا نظر مارو تایید نکردی پس؟؟؟؟
♥ مامان مهیلا ♥
22 مهر 93 22:46
سلام دوست عزیز______$$_________$$$ _____________________$$$$_______$$$___$$$$$ ____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$ ___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$ ___________________$____$$$$_$$$$_$$$ _______________________$$$$$$$$$$$$$$ آپم و منتظر حضورت _______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ____هستم__________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$ ..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$ _________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$ ______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$ ____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$ ___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$ __€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$ _€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$ €€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$ $$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$ _°_____°______°_____°_____°_____ _$$$ _____________€__________________$$$ _____________€__________________$$$ زود بیااااااااااا ____€_________________$$$$ _____________€._______________$$$$$ _____________€..____________ $$$$$$$$ ____________€€€€€€€._..-♥*°*♥-.._ ~~~*°*~~~ ~~~ _..-♥*°*♥-..~~~~ _..-♥*°*♥-.._ _..-♥*°*♥-..__..-♥*°*♥-.._
مامان بهراد
23 مهر 93 0:07
سلام خوشگل پسر .4ماهگیت مبارک .
♥ مامان مهیلا ♥
25 مهر 93 23:41
سلام واسه مهیلا رانتیدین نوشته توپیش عبدالله زاده بردی؟ الان خوبه شیرمیخوره؟
مامان الیار
4 آبان 93 9:16
سلام گلم. نيستين دلمون براتون تنگ شده. اميدوارم هر جا باشين سالم و شاد باشين