علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

خاطرات مشهد و تاسوعا و عاشورا

1393/8/18 10:01
نویسنده : مامان مرضیه
1,118 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم و دوستای گلم. ...ممنون از لطفتون. ..

بالاخره تاریخ 7 آبان صبح ساعت 8 پرواز کردیم به سوی شهر امام مهربانی ها...امام خوبی ها....مشهد الرضا..جای همه خالی...ساعت 9:30 رسیدیم..یکراست رفتیم هتل جمکران تو خیابان امام رضا 3 که تو فلکه آبه ...هتل خوبی بود اما غذا هاش آشغال بود...به زور خوردیم..

حالا بگم از حرم رفتنم... ای وای که نمیذاشتی..همش بی تابی میکردی...نگو من دوغ میخوردم و شما کولیک میشدی واسه همین اذیت میکردی.شیر خوردنت تعریفی نداره..غذای کمکی هم که نمیخوری..بزور یک قاشق...

من شما رو نگه میداشتم و بابایی میرفت حرم..اونم نگه میداشت من میرفت..چون کالسکه ات را نبرده بودیم مجبور شدیم یکی ارزون و عصایی شو واست بخریم..که وقتی به موانع میرسیدیم بابایی مجبور بود تو و کالسکه باهم بغل کنه و از اونجا رد شه ..آخه چیز ارزون همین میشه دیگه از موانع رد نمیشه.حالا از روز شیرخوارگان علی اصغر بگم که صبح ساعت 9 تو صحن جامع رضوی بودیم که برنامه شروع شد..اونجا بابایی هم پیشمون بود..که خیلی عالی بود..روز9آبان مصادف با 6 محرم بود..روز جمعه هم بود...

 

 

گاهی که حوصله داشتی از چراغ ها و آینه کاری های حرم خوشت میومد و نگاهشون میوردی...آخ قربونت بشم...

یکروز هتل قصر اونجا پیتزا خوردیم که خیلی گرون و بد مزه بود..

بابایی واست کلی اسباب بازی و لباس سوغاتی خریده..یک انگشتر عقیق هم واست خریده.. واسه منم یک دستبند و و یک جاکلیدی که روشم سالگرد ازدواجمون رو تبریک گفته. ..عاشقتم همسرم.

از کارات بگم که عاشق توجه هستی و با آدم خرف میزنی به زبان خودت..و این روزها بابایی هر کاری میکنه تو هم انجام میدی..عین بابات رفتار میکنی..داروهاتو هم از دست بابایی بهتر از من می خوری..

و سرانجام روز یکشنبه ساعت 8 عصر به سمت تبریز پرواز کردیم...تو هواپیما پدرمون رو در آوردی..بیچاره بابایی مجبور شد داخل هواپیما تو رو بغل کنه و اینطرف و اونطرف ببرتت.قدر بابایی رو بدون..برگشتنی مامان سارا و خاله اکرم و خاله فاطمه و امیر علی پسر خاله ات پیشوازمون ...دستشون درددنکنه...خدا برامون حفظش کنه بابایی رو و شما رو..

همسر گلم بابت همه چی ممنون....

روز تاسوعا و عاشورا هم بخوبی گذشت.ما برای شما نذر داشتیم به هییت دایی جوون و خدا قبول کنه که اداش کردیم..کیک یزدی پخش کردیم. شما هم کمی بغل دایی جون شرکت کردی تو سینه زنی...قربون قد و بالات بشم . انشالله حسین گونه و حسین پسند بشی..

دیشب هم خاله هدی رو پاگشا دعوت کرده بودم.که نسبتا پسر خوبی شدی و من به کارهام رسیدم.و اونم واست یه کادوی خوشگل خریده بود..دستش درد نکنه...

پسرم خیلی بد غذا میخوری و خوابت خیلی کمه. ..عاشقتم. گاهی صبرم تموم میشه و قاطی میکنم اما بدون تو و بابایی نفس منید...

بووووووووش بوووووووووووش

عکسهات تو ادامه ی مطلب

عکسهات تو حرم و روز شیرخوارگان

دم درب هتل احسان میدادن تو هم اونجایی

روز عاشورا

اینجا نشستی جای آخوند تو حرم

عکسهات تو لابی هتل

 عکس سوغاتی هامون

عکسهای همینجوریت و عکست تو هواپیماو هتل قصر مشهد

اینم عکس الانته که نمیزاری با لب تاب کار کنم و بعد اونقدر باهات بازی کردم که برا اولین بار خودت خوابت برد

پسندها (5)

نظرات (15)

باباحسن
18 آبان 93 12:26
آخ قربون پسر نازم بشم که اینروز ها خیلی سرم شلوغه ولی وقتی میبینی بال در میاری منم خستگیم در میره خیلی دوست دارم عاشقتم همسر عزیزم بابت زحمت هات ممنونم
مامان مهنا
18 آبان 93 12:28
زیارت قبول باشه علی کوچولوتوهم مثل مهنای من بدغذایی مامانی رواذیت نکن پسرخوب بووووس
مامانی
18 آبان 93 14:12
زیارتتون قبول
رضوان
18 آبان 93 15:40
زیارت قبول مشهدی کوچولو....جووونم ماشاا... بهش باشه قتد عسل...چ جالب دوستم شما ب نذری میگین احسان..تا حالا نشنیده بودم :-*
♥ مامان مهیلا ♥
18 آبان 93 16:19
سلام زیارتتون قبول زیارت تو زائر کوچولو هم قبول مرضیه جون من هم به خاطر ریفلاکس مهیلا الان نزدیکه 1ماهه لبنیات نمیخورم راستی تو فرنی رو با شیر درست میکنی یا با آب؟
مامان مرضیه
پاسخ
سلام. گلم با آب درست میکنم.اما چه فايده. نمی خوره که
مامان بهراد
18 آبان 93 20:11
سلام مشهدی علی زیارتت قبول باشه . ماشالا بزرگ شدی ولی مامانی رو اذیت نکن خوب غذا بخور . مرضیه جون زیارتت قبول . عزاداریاتونم قبول . عزیزم مولتی ویتامین بهش بده اشتها رو باز میکنه .
ترنم
19 آبان 93 8:53
زیارت قبول، عزاداریتون هم قبول سالگرد ازدواجتون هم مبارک همیشه به سفر
مامان الیار
19 آبان 93 10:46
عزيزم زيارتتون قبول. قربون علي جون برم اينقدر ناز شده.بوووووس
مامان هادی
23 آبان 93 10:17
سلام خانومی زیارتتون قبول.همیشه به سفر و خوشی البته با یه پسر آروم. درسته شیطونن و اذیت میکنن ولی خدا به حق علی اصغر هیچ خونه ای رو بی بچه نزاره
مامان شهناز
23 آبان 93 23:22
سلام مامانی عزادای ها و زیارتتون قبول عزیزم. همیشه به سفر و زیارت و خوشی باشین.
نیلوفر جون
24 آبان 93 18:52
سلام عزیزم زیارتا قبول خبر میدادی میامومدیممیدمتون
h3o6a1va
25 آبان 93 13:02
عزیزم برات پیغام میدم ادم کن اسمم نیلو عکس علی رضا گذاشتم
مامان محمد پارسا
26 آبان 93 23:15
سلام زیارت قبول خدا حافظش باشه پسر نازتون رو
مهزاد مامان عرفان
30 آبان 93 21:51
سلام عزيزم . ماشالله علي جون چه جيگري شدن. عزيزم زيارتتون قبول باش. ماماني با بچه كوچيك زيارت سخت نيست. من تا عرفان راه نره نميتونم برم سفر خيلي سخته. بچه هم اذيت ميشه. البته تا دوماه فرصت تفريح دارم و بعدش مرخصي تمام و كارم شروع ميشه و ديگه اصلا نميشه كار اضافي كرد بلكه كار روزمره بزور ميشه كرد
مامان خانمی
3 آذر 93 7:42
زیارتتون قبول دعا گنید ما هم طلبیده بشیم