علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

روزهای بی خوابی و دلهره

1393/2/8 3:44
نویسنده : مامان مرضیه
514 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.اینبار سلامی پر از عشق و انتظار و خواهش برای پسر گلم..

عشق واسه اینکه عشق مامان و بابا تویی علی جوووووونم.

انتظار واسه اینکه ثانیه ها رو واسه اومدنت میشماریم و دیگه نمیشه بی تو زندگی کرد.

خواهش واسه اینکه عزیزم علی جوووووونم لطفاً تا 23اردیبهشت نیا و اون روز بیا چون میلاد حضرت علی (ع) هستش و تو هم که علی از نوکران حضرت علی هستی.

Happy Smileys

 

 

. پسر گلم این روزها دیگه همه جای شکمم جای پاهات و دستات افتاده و فعلا تا اینجا 24 تا خط انداختی گلم..بدجوری سوزش و اذیت داره جای خطها..پسرم کل شبانه روز فقط 4 یا 5 ساعت خواب دارم که اونم تو این مدت چند بار میرم دستشویی.صبح ها که واسه نماز صبح بیدار میشم.شما هم طبق معمول بیداری و اونقدر شلوغی میکنی که من دیگه نمیتونم بخوابم..گاهی اونقدر ضربه هات دردناک میشه که جیغم در میاد..علی جوووووونم قربون اون ضربه هات بشم که اگه یکروز کمتر بزنی میمیرم...راستی زیاد چاق نشدم.خیلی شبیه حامله های نه ماهه نیستم..

 

 

 پسرم تو الان هشت ماه و هجدهش روز هست که مهمون دل منی..قربونت بشم.نمیدونی چقدر خوشحالم که خدا لیاقت مادر بودن رو بهم داده.نی نی تو دل داشتن یه لذت و نعمتی هست که هرکسی نداره.

علی نفس مامان از اینکه قراره نهایت تا 20روز دیگه بیای پیشم خیلی خوشحالم اما از اینکه میخوای از تو دلم بیای بیرون گریه ام میگیره.آخه از صبح تا شب باهمیم.با تو میخندم و گریه میکنم.با تو میرم بیرون ، گردش، میخوابم، غذا میخورم...خلاصه که همش پیشمی..وقتی بدنیا بیای connie_32.gifحتی تصور نمی کنم یک لحظه ازت دور شم..

پسر مثل ماه من دلم واسه تکونات تنگ میشه..امیدوارم لحظاتي که تو دلم بودی رو فراموش نکنی که البته همه میکنن..

 پسرم شما چهارشنبه 37هفته تمام میشی و وارد هفته ی

  میشی..راستش زنگ زدم مربیمون ایشون گفتند سن بارداری از سونوگرافی اوایل بارداری محاسبه میشه.گفت چون وزن پسرت کمه واسه همین نی نی رو هفته اش را کوچیک نشون داده.گفت نگران نباش و فقط مولتی ویتامین بخور..

پسرم، علی جوووووونم لطفا اونجا هرچى بهت میرسه را بخور و زودی چاق و چله شو.. پسرم چند روز پیش با بابایی رفتیم شام رستوران طلاییه خیلی بهمون خوش گذشت.راستی بابایی ساک های بیمارستان رو گذاشته تو ماشین..البته من با اینکارش کمی استرس گرفتم اما بابایی میگه باید آماده باشیم. الهی قربون پسرم بشم من که دیگه کم مونده به اومدنش و با اومدنش به من لیاقت مادر شدن رو میده.نفسم خیلی از دوستای وبلاگیت بدنیا اومدن.. خدا همشونو و تو رو حفظ کنه...

 گلم اتاقت آماده است و من و بابایی بیش از صدبار رفتیم و به وسایلات نگاه کردیم.بابایی هی تختتو تکون میده و واست لالایی میخونه و منم که کلا با هر وسیله ات یک دنیا حرف میزنم..انشالله که خودت میای و اتاقت با صفا میشه..پسرم خیلی دوست دارم.

 راستی گلم دیروز خونه رو کرده بودیم آتلیه و با بابایی چند تا عکس گرفتیم..

 

انشالله عکسها رو آلبوم میکنم و میزارم تا بمونه واسه آینده...عاشقتم بوووووووووووش..

 پسرم امشب اصلا نتونستم بخوابم و تا خود صبح بیدارم و الان ساعت3:28هست که اینا رو واست مینویسم..همه خوابن و من بیدار.نمیدونم چرا خوابم نمیبره..خیلی دلم خواب میخواد اما نمیشه.این روزهای پایانی همش بی خوابم..اما بازخدایا شکرت..هزاران هزار بار شکرت

پسندها (1)

نظرات (16)

مامان خانمی
8 اردیبهشت 93 7:29
سلام مامان علی جون چقدر جالبه وقتی زنها مادر میشن انگار همه حرفای دلشون مثل هم میشه. لحظه به لحظه ای که از احساست میگی دقیقا مثل احساس منه. ایشالله این مدت باقیمونده رو هم به سلامتی بگذرونی. مواظب خودت و علی کوچولو باش.
ترنم
8 اردیبهشت 93 8:36
سلام 38 هفتگی گل پسرت مبارک کاش پسر منم محکم لگد بزنه وای میمرم براش آخه فقط تکون میخوره جونم اگه 23 اردیبهشت دنیا بیاد یعنی با تولد مولامون حضرت علی اونوقت فقط 15 روز مونده فکر کنم دقیقا همون روز باشه چون علی جون میشه 40 هفته اون موقع هورا
مامان مرضیه
پاسخ
انشالله که وون روز بیاد..تو هم عجله نکن بزودی ضربه هاش قوی تر خواهد شد
♥ مامان مهیلا♥
8 اردیبهشت 93 13:17
سلام گلم من با نظر مامان خانمی موافقم چون نوشته هات حرفای دل منه ممنون که بهم سرزدی آره راست میگی من اول اون ساعت شمارو درست زده بودم ولی وقتی دیدم با ماهم نمیخونه تغییرش دادم راستی دکتر منم به 25اردیبهشت وقت داده ولی وفات حضرت زینبه ما هم دلمون میگیره که اون روز شیرینی بدیم به همین خاطر میخوام با دکترم صحبت کنم که 23 اردیبهشت بشه اگه بشه با علی کوچولوی شما تو یه روز به دنیا میاد من تو بیمارستان شمس توسط آقای دکتر محمد علی صراطی نوری زایمان میکنم راستی تو کدوم بیمارستان؟ بازم ممنون بهم سرزدی انشالله روزی برسه ما هم مثل مامان عرفان عکس نی نی هامونو بزاریم مواظب خودت ونی نی باش بازم بهم سر بزن
مامان مرضیه
پاسخ
عزیزم.من چون طبیعی میخوام واسه همین روز دقیقشو نمیدونم..اگه بتونم صحیح و سالم تا آخر بمونم و طبیعی زایمان کنم.جون رفتم کلاس زایمان فیزیولوژیک تو بیمارستان 29 بهمن واسه همین میرم اونجا..دعام کن بتونم طبیعی بیارم..راستی انشالله ما هم عکسهای نی نی مونو میزاریم.
بابای علی
8 اردیبهشت 93 17:16
سلام پسر گلم علی کوچولوی من بابایی حالا که وقت اومدنت خیلی نزدیک شده شناسنامه ها و مدارک و ساک هارو گذاشتم تو ماشین و هر لحظه آماده اینم که گوشیم زنگ میخوره و میرم سراعغ مامانی تا بریم بیمارستان از خدا میخوام سالم و سلامت بیای بغلمون و چند روزه که دعا میکنم موقع درد پیش مامانی باشم تا زود برسیم بیمارستان تا زیاد منتظر رسیدن من نباشه راستی تازه تصویب شده هنگام زایمان بابا هارو میزارن تو خدا خدا میکنم که وقت اداری بیای تا منم بتونم پیشت باشم و بند ناف تو خودم ببرم تا لذت پدر شدن رو همونجا احساس کنم و تو سختی ها و درد ها با مامانی شریک باشم گل پسرم خیلی دوست دارم و عاشقتم مرضیه جونم عاشقتم ممنون که هستی و بخاطر پسرمون این همه سختی رو متحمل میشی قربونت برم من
مامان خانمی
8 اردیبهشت 93 18:26
سلام عزیزم تاریخ احتمالی زایمان من هم 22 اردیبهشت هست یعنی دقیقا شب ولادت امیرالمومنین ولی من چون میخام سزارین بشم دکتر برام پانزدهم تاریخ زده. یعنی سن حاملگیمون دقیقا مثل همه
مامان نی نی کوچولو
10 اردیبهشت 93 2:11
سلااااااااااااااااااااااااام مامانی گل و بی خوابعزیزم دیگه چیزی نمونده راحت میشی.البته این هم بگما راحت که چه عرض کنم تازه همه چی شروع میشه.من هم مثل شما بودم اصلا نمیتونستم اواخر بخوابم.تا خود صبح بلند میشدم ،پاهاموماساژ میدادم ،راه می رفتم.خلاصه هر چیفکر و خیال های بیخودی داشتم جز خواب.دیگه خانم نمیفهمیدم کی خوابم میبرد.حالا میومدم بخوابم به هر طرفی که میخوابیدم طاها میومد همون طرف.من هم همش فکر میکردم که یه چیزیش میشه بچه.خلاصه برنامه ای داشتم الان که ولی یادش میوفتم گریه ام میگیره.بچه ها خیلی شیرینند.اتفاقعا همین چند روز پیش به همسرم میگفتم.دلم می خواد طاها همین قدری بمونه و همسرم هم اینجوری شدنمیدونم مادر بودن خیلی حس خوبیه.دلم میخواد همش بغلش کنم و از تک تک لحظات زندگیم استفاده کنم چون اینو خوب میدونم که من چه بخوام و چه نخوام طاها بزرگ میشه.حیف که زمان خیلی زود میگذره.تا چشممو باز کردم طاها شد 4 ماهه.بعضی موقع ها واقعا بغض میکنم.البته خیلی دوست دارم بچه ام را به ثمر برسونمو آینده اش را ببینم ولی اینجوریه دیگه مادر بودنحالا بزار کوچولوت به دنیا بیاد اون موقع حرف های منو بهتر درک میکنی عزیزم.ازتک تک لحضات زندگیت استفاده کن و مواظب خودت باش.بی صبرانه منتظر عزیز خاله هستم.
مامان امیر علی
10 اردیبهشت 93 5:12
فدات بشم عسل خاله خیلی دیگه کم مونده انشاالله زود زود میای بغلمون این روزا دیگه طاقت همه تموم شده و منتظریم زودی بیای امیدوارم سلامت وسالم بیای بغل مامان وبابات امروز که اتاقتو دیدم دلم غش رفت برا لباس های کوچیکت اما خدا میدونه پیش مامانت اینا خجالت کشیدم و وقتی اونا نبودن لباسهاتو بغل کردم دوستت داریم
ترنم
10 اردیبهشت 93 11:50
سلام نوبت زایمانت دقیق معلوم نشد
مامان مرضیه
پاسخ
سلام.نه عزیزم .میدونی آخه من چون زایمان طبیعی میخوام واسه همین زایمان طبیعی وقت خاصی تداره.باید بشینی و منتظر باشی تا دردت بگیره...معمولا وقت زایمان طبیعی بین هفته ی 39تا 40میشه.یعنی از 16اردیبهشت تا 26اردیبهشت تقریبا زمان زایمان منه... نمیگم شانس نیارم و بمونه واسه هفته ی 41که اوتوقت تا آخر اردیبهشت طول میکشه.. دعا کن همون 23اردیبهشت خودش بیاد...
نیلوفر جون
10 اردیبهشت 93 13:07
سلام عزیزم شکمتو با روغن زیتون چرب کن تا هم کمتر ترک بخوره هم جای ترکای قبلی دیگه نسوزه ایشا.. به سلامتی نی نی خوشگلت دنیا بیاد
نفیسه
10 اردیبهشت 93 22:02
سلام عزیزم چیزی نمونده واقعا برات خوشحالم که پایان راهی از این روزای آخر لذت ببر
مامان مریم (سامی)
11 اردیبهشت 93 8:24
عزیزم بهت تبریک میگم که داری به روزای آخر نزدیک میشی انشالله شازده پسرت 23 اردیبهشت به دنیا بیاد
مامان خانمی
12 اردیبهشت 93 22:03
سلام مامان مرضیه جون چه روزهای شیرین و پر استرسی داریم منو شما این روزا انشالله هر دوتا نی نی سالم و سلامت دنیا بیان
مامان مرضیه
پاسخ
سلام. گلم.واسه اومدن محمد سجاد جوووووونم دیگه خیلی کم مونده...خوش بحالت . انشالله به سلامتی...این روزهای آخر نمیگذره که..مخصوصاً واسه من که منتظر زایمان طبیعی ام.. البته اگه مشکلی پیش نیاد ..
مامان محمد پارسا
13 اردیبهشت 93 13:47
سلام عزیزم.من جای شما ذوق دارم برا اومدن نینیتون.انشاالله به سلامتی دنیا بیاد وای کی این چند روز تموم میشه
ترنم
14 اردیبهشت 93 9:20
سلام خوبی؟ علی کوچولو خوبه؟ چه خبر؟ نوبت زایمانت همون 23 اردیبهشته؟ اگه اینطوره یعنی 9 روزه دیگه وای خوشبحالت
مامان شهناز
16 اردیبهشت 93 12:46
سلام مامانی علی. واییییییی خواهر دیگه از بی خوابی و شب بیدار بودن و ترک شکم و تکرر جیش و وول خوردنها که دلتو میکنه و هزار تا چیز دیگه نگو اما عیب نداره همش یه لذت خاصی به آدم میده که دیگه بعدا نیست ایشالا بسلامتی علی جون بیاد .
مامان عرفان
20 اردیبهشت 93 11:53
علي جون؟ بيا ديگه خاله!!!!!!!!!!!!!!!!! همه ني ني ها اومدن ها!!!!!!!!!!!!!!!! عرفان اميرعلي محمدمتين. پورياي پهلوانو ... بيا پسر گلم. ديگه وقتشه